
سارا کهزادی
با دستانی مملوء از اشتیاق ؛ دلی آکنده از تلطف به بدرقه ی سفر ازلی بزرگ مرد آواز ایران می رویم.
اقلیم خاکی را گز می کنیم تا رسیدن به قرارگاه الوداعمان و سپردن خسرو آواز به زمین منجمد شده.
با هر گام مشتی از دلتنگی را نثار خاک مرده می کنیم و زمین دل آزردگیمان را به آغوش می گیرد.
پادشاه آواز را به دل زمین به امانت می نهیم
نغمه های آهنگین چون شریان بایسته است برای پیکرجاندار!
و باز با شنیدن آواز نافذش می توان به گیسوی طلای فراغت رسید.
اینجا بر این کره خاکی دلتنگی برای چهره ی پر کشیده موج میزند!
خاک و اقلیمش خاموش و بی روح است!
آسمانش ساکت و سرد، بسان دایه ای که والدش در خوناب خوابیده باشد است.
هوای آسمانش قدری گلگون و ابر در عرش عزم بارش دارد!
تنگ غروب اش سخت گله مند است و زمین بی تاب است از فراق بلبل آواز خوان ایران.
این روزها حال و هوای زمینی ها شبیهه غمی یخ زده است که ریشه آن از بن وجود بر می خیزد!
آرامتر ببرید ؛ مهربانانه تر و دلی تر
قدری پر ابهت تر از همیشه !
پیکر سلطان آواز در ید عوام خفته است
اویی که با نفسش مرزوبوم زنده، و جو زمین سیراب از عطر شعف .
طبق طبق ایستاده سحر به استقبال خسرو آواز و پذیرای قلبی روح متوفی شده.

https://ilamemruz.ir/?p=14240